گروه اقتصادی مشرق - پدربزرگی داشتم که تنها پسرش که دانشجوی مهندسی الکترونیک دانشگاه علم و صنعت بود را برای دفاع از اسلام، راهی جبهه و قربانی کرد. ایشان مغازه ای هم در بازار تهران داشت که بعد از شهادت دایی من، آنجا را فروخت و همه وقت و فکر و ذکرش شد کمک به جبهه ها... بعد از جنگ هم خانه نشین شد و به جز خدمات درمانی، هیچ کمک نقدی یا غیرنقدی دیگری از بنیاد شهید یا سپاه قبول نکرد.
سال 89 که دولت برای دریافت یارانه های نقدی ثبت نام می کرد، پدربزرگم مرا به عنوان بزرگترین نوه صدا زد و با نگرانی خواست تا برایش در سایت رفاهی ثبت نام کنم. حالا نحوه ثبت نام و اینکه آیا ثبت نام شده یا نشده و اینکه مستحق این پول بوده یا نبوده، خمس دارد یا ندارد و... آنقدر ذهن پیرمرد بیچاره را درگیر کرده بود که روزی چند بار به من زنگ می زد و می پرسید تو مطمئنی که مرا ثبت نام کرده ای؟ پس چرا پیامکش نیامده؟ چرا بانک خبر نداده؟ پس فلان همسایه چی می گوید؟ چرا برای همه فلان است و برای من بهمان است و...
خلاصه این چندرغاز یارانه، برای مردی که تنها پسرش و همه زندگی و دارو ندارش را برای کشور داده بود مشغولیت و درگیری ذهنی بزرگی ایجاد کرده بود. پدربزرگم چند ماه بعد سکته مغزی کرد و در اسفندماه سال 90 به رحمت خدا رفت.
خبره های روان شناسی می گویند وقتی کسی به موضوعی ناخوشایند که باید با آن مواجه شود، حساسیت دارد؛ به جای آنکه درباره مواجهه با آن ناخوشایند با او حرف بزنید، او را با ناخوشایند مواجه کنید.
مثلا کسی که از آمپول وحشت دارد، هی نگویید فردا می خواهیم برویم آمپول بزنیم. این طوری دایم به آمپول فکر می کند و برای او درگیری ذهنی پیش می آید و وحشت او بیشتر و بیشتر می شود؛ به جای حرف زدن از آمپول، وقتش که شد، ببریدش و بگویید بخواب آمپولت را بزن دو دقیقه دیگر خلاصی!
حکایت دعوت دولت از مردم برای انصراف از دریافت یارانه هاست. کاری که به سادگی و با شناسایی و حذف غیرنیازمندان (مانند پزشکان، دارندگان کارت بازرگانی، مهندسان، مدیران دولتی، کسانی که در سالهای گذشته وام بزرگ گرفتهاند، کسانی که مکه یا اروپا و ترکیه و دبی و... سفر کردهاند، کسانی که خودروی مثلا 40میلیون تومانی به بالا دارند و...) به سادگی و بدون هزینه اجتماعی و سیاسی چندانی قابل اجراست. دولت محترم این کار ساده را دارد با بی تدبیری عجیبی به زحمتی بزرگ و ایجاد دغدغه و مشغولیت ذهنی و ناراحتی برای عموم مردم تبدیل می کند.
نگاهی به پاسخ های مسؤولان سازمان هدفمندی به سؤالات مطرح درباره نحوه و شرایط ثبت نام برای دریافت یارانه نقدی در مرحله دوم نشان می دهد آقایان چقدر از مرحله پرت هستند و چه ابعاد مهمی از کار را اصلاً ندیده اند. مثلاً اگر سرپرست خانواده در شرف طلاق یا ازدواج فرزندش یا در انتظار تولد فرزند جدیدی باشد یا خانه اش را با تسهیلات اجاره به شرط تملیک بانکی خریده باشد یا جوانانی که با ازدواج بزودی سرپرست خانواده می شوند... مسؤولان سازمان هدفمندی یکشنبهشب در برنامه پایش تلویزیون طوری به این سؤالات ساده پاسخ میدادند که گویی برای نخستین بار با آن برخورد کردهاند!
علاوه بر اینها، نوع تبلیغات برای انصراف دادن مردم از ثبت نام برای یارانه ها با آن زیرنویسهای مکرر و اعصابخردکن، بیش از اینکه مردم را از یارانه منصرف کند، آنها را عصبانی کرده است چرا که لحن این تبلیغات، منت گذاشتن دولت بر سر مردم را تداعی می کند و با وعدههای قبلی همین صدا و سیما به مردم در سال 89 درباره یارانه های نقدی کاملاً منافات دارد.
مردم به درستی می پرسند مگر قرار نبود این یارانه ها بایت افزایش در نرخ سوخت و آب و برق باشد؟
مردم به درستی می پرسند حالا قرار است سوخت و کرایه تاکسی و اتوبوس را چقدر گران کنید تا ببینیم آیا می صرفد که از خیر یارانه بگذریم یا نه؟
مردم به درستی می پرسند چقدر درآمد داشته باشیم، دیگر مستحق دریافت یارانه نیستیم؟
مردم به حق می پرسند آیا دولت با رانتخواران و اسرافها در ادارت دواتی مبارزه مؤثر کرده است؟ چرا دولت به جای اینکه از مردم می خواهد برای کمک به کشور یارانه نگیرند، از خودش شروع نمی کند و اول جلوی بریز و بپاش ها و همایشهای بیهوده را نمیگیرد؟
اینها سؤالات منطقی مردم است که این روزها در محافل مردمی در تاکسی و صف و گعده های خانوادگی شنیده می شود. اما مسؤولان محترم کلا از انتقاد خوششان نمی آید و هیچ جوابی به آنها نمی دهند و در عوض با تبلیغات مکرر، روی اعصاب مردم رژه می روند.
دو ماه پیش و پس از بلند شدن اعتراض عمومی به نحوه توزیع سبدکالا،" ظریفی" ایده سبدکالا و نحوه توزیعش را به پوست موزی زیر پای دولت تشبیه کرد. اکنون همه کسانی که به کشور و آب و خاکشان علاقهمندند چشم باز کنند و پوست موزی به این بزرگی را از زیر پای دولت بردارند.
سال 89 که دولت برای دریافت یارانه های نقدی ثبت نام می کرد، پدربزرگم مرا به عنوان بزرگترین نوه صدا زد و با نگرانی خواست تا برایش در سایت رفاهی ثبت نام کنم. حالا نحوه ثبت نام و اینکه آیا ثبت نام شده یا نشده و اینکه مستحق این پول بوده یا نبوده، خمس دارد یا ندارد و... آنقدر ذهن پیرمرد بیچاره را درگیر کرده بود که روزی چند بار به من زنگ می زد و می پرسید تو مطمئنی که مرا ثبت نام کرده ای؟ پس چرا پیامکش نیامده؟ چرا بانک خبر نداده؟ پس فلان همسایه چی می گوید؟ چرا برای همه فلان است و برای من بهمان است و...
خلاصه این چندرغاز یارانه، برای مردی که تنها پسرش و همه زندگی و دارو ندارش را برای کشور داده بود مشغولیت و درگیری ذهنی بزرگی ایجاد کرده بود. پدربزرگم چند ماه بعد سکته مغزی کرد و در اسفندماه سال 90 به رحمت خدا رفت.
خبره های روان شناسی می گویند وقتی کسی به موضوعی ناخوشایند که باید با آن مواجه شود، حساسیت دارد؛ به جای آنکه درباره مواجهه با آن ناخوشایند با او حرف بزنید، او را با ناخوشایند مواجه کنید.
مثلا کسی که از آمپول وحشت دارد، هی نگویید فردا می خواهیم برویم آمپول بزنیم. این طوری دایم به آمپول فکر می کند و برای او درگیری ذهنی پیش می آید و وحشت او بیشتر و بیشتر می شود؛ به جای حرف زدن از آمپول، وقتش که شد، ببریدش و بگویید بخواب آمپولت را بزن دو دقیقه دیگر خلاصی!
حکایت دعوت دولت از مردم برای انصراف از دریافت یارانه هاست. کاری که به سادگی و با شناسایی و حذف غیرنیازمندان (مانند پزشکان، دارندگان کارت بازرگانی، مهندسان، مدیران دولتی، کسانی که در سالهای گذشته وام بزرگ گرفتهاند، کسانی که مکه یا اروپا و ترکیه و دبی و... سفر کردهاند، کسانی که خودروی مثلا 40میلیون تومانی به بالا دارند و...) به سادگی و بدون هزینه اجتماعی و سیاسی چندانی قابل اجراست. دولت محترم این کار ساده را دارد با بی تدبیری عجیبی به زحمتی بزرگ و ایجاد دغدغه و مشغولیت ذهنی و ناراحتی برای عموم مردم تبدیل می کند.
نگاهی به پاسخ های مسؤولان سازمان هدفمندی به سؤالات مطرح درباره نحوه و شرایط ثبت نام برای دریافت یارانه نقدی در مرحله دوم نشان می دهد آقایان چقدر از مرحله پرت هستند و چه ابعاد مهمی از کار را اصلاً ندیده اند. مثلاً اگر سرپرست خانواده در شرف طلاق یا ازدواج فرزندش یا در انتظار تولد فرزند جدیدی باشد یا خانه اش را با تسهیلات اجاره به شرط تملیک بانکی خریده باشد یا جوانانی که با ازدواج بزودی سرپرست خانواده می شوند... مسؤولان سازمان هدفمندی یکشنبهشب در برنامه پایش تلویزیون طوری به این سؤالات ساده پاسخ میدادند که گویی برای نخستین بار با آن برخورد کردهاند!
علاوه بر اینها، نوع تبلیغات برای انصراف دادن مردم از ثبت نام برای یارانه ها با آن زیرنویسهای مکرر و اعصابخردکن، بیش از اینکه مردم را از یارانه منصرف کند، آنها را عصبانی کرده است چرا که لحن این تبلیغات، منت گذاشتن دولت بر سر مردم را تداعی می کند و با وعدههای قبلی همین صدا و سیما به مردم در سال 89 درباره یارانه های نقدی کاملاً منافات دارد.
مردم به درستی می پرسند مگر قرار نبود این یارانه ها بایت افزایش در نرخ سوخت و آب و برق باشد؟
مردم به درستی می پرسند حالا قرار است سوخت و کرایه تاکسی و اتوبوس را چقدر گران کنید تا ببینیم آیا می صرفد که از خیر یارانه بگذریم یا نه؟
مردم به درستی می پرسند چقدر درآمد داشته باشیم، دیگر مستحق دریافت یارانه نیستیم؟
مردم به حق می پرسند آیا دولت با رانتخواران و اسرافها در ادارت دواتی مبارزه مؤثر کرده است؟ چرا دولت به جای اینکه از مردم می خواهد برای کمک به کشور یارانه نگیرند، از خودش شروع نمی کند و اول جلوی بریز و بپاش ها و همایشهای بیهوده را نمیگیرد؟
اینها سؤالات منطقی مردم است که این روزها در محافل مردمی در تاکسی و صف و گعده های خانوادگی شنیده می شود. اما مسؤولان محترم کلا از انتقاد خوششان نمی آید و هیچ جوابی به آنها نمی دهند و در عوض با تبلیغات مکرر، روی اعصاب مردم رژه می روند.
دو ماه پیش و پس از بلند شدن اعتراض عمومی به نحوه توزیع سبدکالا،" ظریفی" ایده سبدکالا و نحوه توزیعش را به پوست موزی زیر پای دولت تشبیه کرد. اکنون همه کسانی که به کشور و آب و خاکشان علاقهمندند چشم باز کنند و پوست موزی به این بزرگی را از زیر پای دولت بردارند.
لیلی محسنی